زبان و ادبیات فارسی سوم راهنمایی

زبان و ادبیات فارسی سوم راهنمایی

هر ان چه که از ادبیات سوم راهنمایی یخواهید.....
زبان و ادبیات فارسی سوم راهنمایی

زبان و ادبیات فارسی سوم راهنمایی

هر ان چه که از ادبیات سوم راهنمایی یخواهید.....

درس اول زیبا زیستن

فصل اول : اسلام و انقلاب اسلامی

 

 * علم دین ، بام گلشن جان است                                   نردبان ، عقل و حسّ انسان است


معنی :
دین شناسی کمال روح و جان انسان ها است و عقل و احساس نردبانی برای رسیدن
به آن است.

آرایه :
بام گلشن جان : اضافه تشبیهی

عقل و حس همانند نردبان : تشبیه


زیبا زیستن

زیستن: زندگی کردن. رحمت: 1 - مهربانی ، دلسوزی . 2 - بخشایش ، عفو.

سعادت: 1 - خوشبختی . 2 - خجستگی . حکمت: 1 - علم ، دانش . 2 - راستی ، درستی . 3 - کلام موافق حق .

طنین: 1 - بانگ کردن مگس ، ناقوس. 2 - بانگ ، صدا. 3 - نوسانات فرعی صدا، پژواک .

دل­نشین: 1 - خوش آیند، آن چه در دل نشیند. 2 - مؤثر. مشتاق: آرزومند، مایل و راغب .

فرهنگ: 1 - علم ، دانش . 2 - تربیت ، ادب . 3 - واژه نامه ، کتاب لغت . 4 - عقل ، خرد. 5 - تدبیر، چاره .

آبشخور: = آبشخوار. آبشخورد: 1 - جای خوردن یا برداشتن آب . 2 - ظرف آبخوری . 3 - منزل ، مقام . 4 - بهره ، قسمت . 5 - سرنوشت. گنجینه: خزانه ، جای نگه داری زر و سیم . همواره: پیوسته ، همیشه.

اعظم: 1 - بزرگتر، بزرگوارتر. 2 - درشت تر. متعال: بلند شونده ، بلند پایه ، والا، برتر.

سیما: 1 - چهره ، قیافه . 2 - علامت ، هیئت . ظاهر: 1 - پیدا، آشکار. 2 - روی بیرونی هر چیزی .

کردار: کار، عمل. غنیمت: هر آن چه که در ج نگ از حریف شکست خورده به دست آید. 2 - در فارسی هر مالی که بدون زحمت به دست آمده باشد. غنیمت شمردن : فایده و سود دانستن.

برای مشاهده بیشتر به ادامه مطلب بروید. 

زیبا زیستن

زیستن: زندگی کردن. رحمت: 1 - مهربانی ، دلسوزی . 2 - بخشایش ، عفو.

سعادت: 1 - خوشبختی . 2 - خجستگی . حکمت: 1 - علم ، دانش . 2 - راستی ، درستی . 3 - کلام موافق حق .

طنین: 1 - بانگ کردن مگس ، ناقوس. 2 - بانگ ، صدا. 3 - نوسانات فرعی صدا، پژواک .

دل­نشین: 1 - خوش آیند، آن چه در دل نشیند. 2 - مؤثر. مشتاق: آرزومند، مایل و راغب .

فرهنگ: 1 - علم ، دانش . 2 - تربیت ، ادب . 3 - واژه نامه ، کتاب لغت . 4 - عقل ، خرد. 5 - تدبیر، چاره .

آبشخور: = آبشخوار. آبشخورد: 1 - جای خوردن یا برداشتن آب . 2 - ظرف آبخوری . 3 - منزل ، مقام . 4 - بهره ، قسمت . 5 - سرنوشت. گنجینه: خزانه ، جای نگه داری زر و سیم . همواره: پیوسته ، همیشه.

اعظم: 1 - بزرگتر، بزرگوارتر. 2 - درشت تر. متعال: بلند شونده ، بلند پایه ، والا، برتر.

سیما: 1 - چهره ، قیافه . 2 - علامت ، هیئت . ظاهر: 1 - پیدا، آشکار. 2 - روی بیرونی هر چیزی .

کردار: کار، عمل. غنیمت: هر آن چه که در ج نگ از حریف شکست خورده به دست آید. 2 - در فارسی هر مالی که بدون زحمت به دست آمده باشد. غنیمت شمردن : فایده و سود دانستن.

واژه­های متضاد: جوانی/ پیری تن­درستی/ بیماری بی­نیازی/ نیازمندی آسایش/ گرفتاری زندگی/ مرگ

پی­آمد: 1 - عارضه . 2 حادثه. امان: 1 - بی­ترسی، ایمنی. 2 - زنهار، پناه.

بیهوده = بی­هوده = بیهده :1 - باطل . 2 - بی - ثمر، بی فایده . 3 - بی معنی ، پوچ ، یاوه .

گشاده­رو: خوشرو ، بشاش. تعالی: 1 - بلند پایه گردیدن . 2 - بلندی ، برتری

روا: 1 - جایز. 2 - حلال . 3 - سزاوار. حاجت: 1 - ضرورت ، نیاز. 2 - امید، آرزو. ج . حاجات ، حوائج .

نصرت: یاری ، کمک . مظلوم: ستمدیده. بازداشتن: منع کردن ، توقیف کردن.

مثل: 1 - سخن مشهور.2 - داستان ، قصه . 3 - عبرت . 4 - پند، اندرز.

رنج: 1 - آزار، آزردگی . 2 - اندوه ، درد. 3 - تلاش ، کوشش. رنجور: 1 - رنج کشیده . 2 - دردمند، بیمار. 3 - غمگین ، آزرده.

قهر: 1- خشم و غضب. 2- عذاب کردن، تنبیه کردن. 3 - ظلم و زور. 4 - توانایی ، چیرگی .

درگاه: 1 - بارگاه . 2 - پیشگاه ، آستانة در. وصایا: جِ وصیت ، پندها، اندرزها. گناه: بزه ، کار بد.

خطبه: 1- سخنرانی ، وعظ. جمع آن خطب. 2- عقد جملاتی به زبان عربی که هنگام عقد ازدواج و برای مشروعیت دادن به آن گفته می­شود.

نکته­ ی زبانی درس 1

نهاد: کلمه یا گروهی از کلمات است که درباره­ی آن خبری می­دهیم؛ یعنی«صاحب خبر» است..

گزاره: خبری است که در مورد نهاد می­دهیم.

گزاره­ از اجزایی تشکیل می­شود.

مهم­ترین جزء گزاره فعل است. از این­رو به آن هسته­ی گزاره می­گویند. به مثال­ها توجه کنید:

1) نکاتِ دستوریِ کتابِ سومِ راهنمایی تغییر یافته است.

نهاد گزاره/ فعل(هسته­ی گزاره)

2) خدای تعالی، انسان گشاده­رو را دوست می­دارد.

نهاد فعل(هسته­ی گزاره)

گزاره

3) بنی­آدم، اعضای یک پیکرند

نهاد فعل (فشرده­ی فعل اسنادیِ«هستند») و هسته­ی گزاره

گزاره

گاهی گزاره ساده است. یعنی تنها جزء آن هسته­ی گزاره(فعل) است.

و گاهی گزاره، غیر ساده؛ که علاوه بر فعل، یک یا چند جزء دیگر نیز دارد.

متمم ، مسند و مفعول می توانند اجزای گزاره باشند.

نهاد و گزاره را در دو جمله­ی زیر مشخص کنید:

1) باغبان، در پِی من تند دوید

2) سیب را دست تو دید.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد